سکـــــــــــــو ت

 

 

دلتنـگی یَعنی
 
دَم به دقیقـه گوشیت ُ چِـک کُنی

ولی وانـِمود کُنی داری ساعت ُ میبینـی
 

 

از رفتنت برای هر کسی گفتم

حــــق
را به من دادند ؛

اما این ها نمی دانند . . .

که من ، حق را نمی خواهم !

حق که برای من ، تـــــو نمی شود

خـسـتـه تـر از آنـم

کـه لـیـوانـی چـای

آرامـَم کـنـد

آغـوش ِ گـرم ِ تـو را مـیخـواهـم

در جـنـگـلـی نـاشـنـاس

وقـتـی کـه آسـمـان

از لابـه لای شـاخـه هـا

سـرک مـیکـشـد . . .

نمیدانم به جای کدامین واژه سکوت را جای گزین کرده ام

و به جای کدامین غصه تمام رنجها و درد ها را در کوله بارم ذخیره کرده ام و با خود میبرم

به هوای کدامین نگاه و کدامین دیدار چشم هایم را بسته ام و در جاده ای بی سرو ته زندگی قدم

می گذارم تنها

در این تنهایی عمیق که به اندازه همه تنهایی خدا عمیق است که حتی دست های

فرشته های خدا هم به آن نمیرسد

اینجا آن جا

حالا تمام آن روز های دست مانده

و هیچ کس آن خیابان را تا انتها نرفت

عشق تو


شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !


زیبا بود


امّا


شوخی بود !

حالا . . .


تو بی تقصیری !


خدای تو هم بی تقصیر است !



من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !


تمام این تنهایی


تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است . . . !

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

وقتــی آدم یکــــ نفـر را دوستــــ داشتـــه بـــاشــد

بیشتـــر تنهـــــاستــــــــــ !

چــون بـــه هیــچ کــس جـــز همـــان آدم

نمـــی تــوانـــد بگـــویـــد چــه احســاسـی دارد...

و اگـــر آن آدم کســی بـــاشــد کــــه

تــــو را بــه سکـوتــــــ تشــویـق کنـــد

تنهــایــی تـــــــو کـــامــل مــی شـــود..

چِقَـــدر دِلــَـــم مــے خواهـــَــــد

نامِـﮧ بِنِویسَم

کاغَذ و پاکَتــــ هــَــــم هَســــت

و یـِک عالَمـِﮧ حـــَـــرف!

کاشــــ ،

کَســے ،

جایــے ،

مُنتَظِرَم بــــود...

میخــــــواهم عوض شوم!

چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟

میخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــی!

میخـــواهم آن سیــــبِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشـــــَم

در دورتـــــرین نُـــقطه

دقت کن!!!

رسیدن بـــــه مَــــن آسان نیـــــست

اگر هِـــمـَتـَش را نـَـــداری

آسیــــبی به درخت نــــزن

بـــــه همان سیــــب هایـــــ کِرم خورده ی روی زمــــــین

قانـــــــــــــع بــاش

نـ ِ بـادهـایے کـ ِ بوے ِ پیـراهنت را مے آورنـد

مے خواهمـ

نــَ قاصدکـ ـهایے کـ ِ فرستـادےُِ

هیچ وقت نرسیــدنـد

فقط خودت

خودت یعنـے تـــــــــــــــــــــو

نـَ در قاب ِ کوچکــ ِ کنـار ِ میـــز

نـ پشت ِ شیشـ ِ ے ِ مانیتــور

فقط

خودتــــــ !!

در آغـوشــ َمـ

بودن تو و حسرت من!
نبودن تو و اشتیاق من!
وصف بودن و نبودنت در کجا نهفته
من که همیشه تو رو تو دلم مهمون میکنم
دیگه عادت کردم به نبودن هایت
یه روز می رسه که برسم بهت
مطمئنم که اون روز پیشم کم میاری
ولی من به این هم راضی نیستم
هیشکی نمی خواد مهمونش و ناراحت کنه
پس هر وقت دلتنگ شدی
منو در توان بی نهایت دلتنگی ها خلاصه کن
همین حس بهت ثابت می کنه که چقدر دوست داشتم و دارم

این هم سری دوم از عکسا امیدوارم خوشتون بیاد

 

 

 

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید


این روزای بد بیاری که همیشه
واسه من مثل یه شب تاریک و سرده
 
اگه یک روزم بخواد بره از اینجا
از همون راهی که رفته بر میگرده
 
دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا
جز همین جونی که مونده کف دستت
 
این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه
 
همینه بگیرش از من ناز شستت
 
چرا؟؟؟؟ابر سیاه بی کسی، سایه هاش رو بخت تیره ی منه
چرا؟؟؟؟جز دل تنگی و دلواپسی
 
در خونمو کسی نمیزنه!!!!

مرسی از تمامی بچهها که چند روز پیش عضو شدن

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

شریک غصه های من تو از کدوم قبیله ای

شبیه آرزوی دل تو از کجا رسیده ای

دستای مهربونتو بذار رو قلب زخمیم

محرم و مرهم دلم بذار بهت بگم کیم

سیاهه روزگار من کلاغ قصه ها منم

عاشق و بی کس وغریب گم شده راه وطنم

آخر قصه همیشه کلاغه در به در میشه

میره یه گوشه میمیره هیچ کی خبر دار نمیشه

سرخی چشمای منو ببین که باورت بشه

هرچی که از من دور باشی از عاشقیم کم نمیشه

فکر نکنی ندیدنت تو رو ازم دور میکنه

فدای مهربونیات دوست دارم تا همیشه دوست دارم تا همیشه

بذار بگم مال همیم بگم گرفتار همیم

سر روی شونت بزارم بهت بگم دوست دارم

هق هق گریه های من نم نم بارون رو شیشه

چشمام یادت بیاد هوا هر وقت که بارونی میشه