سکـــــــــــــو ت

می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم
من تو بودی
که نبودی..

[تصویر: 1182_1316248833lTTN.jpg]

اینجا حرفی نیست....


کسی نیست....


حوصله ام سر میرود


از سکوت..


وقتی خبری از تو نیست!

[تصویر: Avazak_ir_Love271.jpg]

قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی، با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی….
همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم
نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم
چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند، آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است
همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ، می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، میدانم و میدانی که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام…
چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ، چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را
پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ، خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم
همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست راهی که بی تو رفته باشم…
همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ، جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو
همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو….
تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد به این تنی که روحش در وجود تو است
روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ، با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم…
همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم…

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن، حرف بزن، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام

چقـدر کــم تــوقــع شـده امــ


نــه آغــوشــتــ را مـي خــواهــمــ نــه ديگـــر بـــودنــتـــ را..


هميــن کــه بيـــايــي و از کنـــارمـ رد شــوي کـــافيــستـــ


مـــرا بــه آرامــش مــي رســانــد.... حــتي اصطحکـــاک ســايــه هـــايمـــــانـــ...

 


مترسک گفت:


ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند...



اما من عاشق پرنده ای بودم که...



از ترس من از گرسنگی مرد...!

[تصویر: y4ebt4qb48kyjfjels2.jpg]
و اما زمانیكه كنار هیچ كس نشسته ام و به آوای آنانكه از سكوت لبریزند گوش فرا می دهم ، به یاد لحظه هایی می افتم كه در كنار تو،همه چیز رنگی بود و پر از ترانه ...

و پرواز از نگاه گره خورده ی ما آغاز می شد و به دریا می رسید ...

در آب می رقصیدو با موج به خدا سلام می كرد ...

در هم فرو می رفتیم من ، تو، دریا،موج و خدا ....

همیشه نگرانم ...


همیشه منتظرم....

و همیشه می گردم ....


نگران از دیدن دوباره ی چشمان پر مهر تو زمانی كه رو به روی نگاه خسته ام غرق سكوت و خاطره می شوند ....

منتظرم ، به امید لحظه ای كه دیگر نباشی.... چه در خیالم ،چه در نگاهم ....


و همیشه می گردم به دنبال جاییكه

پنهان كنم اشكهای بی گناهم را ....

[تصویر: a5wsqt7zt3iws9xaycy.jpg]

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟

صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او

از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!

لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !

[تصویر: rv2wibubv4oq0zzb9jv.jpg]


 
بلند بلند سکوتم را فریاد می زنم

در گوش آدم ها

تنهاایم راهدیه می کنم

به قدمهایم

آسمان برایم آبی ست

برکه ها همه مهتابی اند

دریاها مواج

زندگی می خزد بر کالبد جوانی ام...

سَـ ـر بِه هـَ ـوا شُـ ـده ام،
تـ ـو هم زیر سَـ ـرت بلـ ـند شده...
چِقـ ـدر عجیـ ـب...
فِکـ ـر می کـ ـردم
قَلـ ـب هَمیشـ ـه گِرفتـ ـار می شـ ـود؛
امـ ـا اِنگـ ـار سَـ ـر، نَقش کلیـ ـدی تری دارد
در این ماجـ ـرا...

 

آهای ِ روزگار !!

برایم مشخـــص کن

اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی

می خواهـــم رقصــم را با سازت

هماهنگ کنم ... !!


[تصویر: normal_love-persianv_com_%2810%29.jpg]

[تصویر: dele-u.jpg]
[تصویر: l35.gif]



 
 
چشمـــــــ های من و تو
 
بیش تر از لـــــبهایمان با یکدیگر سخن می گویند
 
 
می دانمدلمان برای این روزها بسیار تــــــنگ خواهد شد...

آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دريايي

وز سکوت ظلمت شبهاي تنهايي


و هنگامي که بي او جان من چون موجي از اندوه ميشد


قطره اشکي دواي درد من بود


اين زمان آن اشک هم پايان گرفته


وان دواي درد بي درمان هم


ماتمي ديگر گرفته


آسمان ميگريد امشب


ساز من مينالد امشب


او خبر دارد که ديگر اشک من ماتم گرفته


او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته


او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته

 

وقتي گرفته اي ،

وقتي که ناخوشي

وقتي شبانه روز فقط

وقت مي کشي ،

دستامو پس نزن

پاي دلم بشين

يک بار ، يک نفر هم غير خودت ببين !

 

[تصویر: y4ebt4qb48kyjfjels2.jpg]
و اما زمانیكه كنار هیچ كس نشسته ام و به آوای آنانكه از سكوت لبریزند گوش فرا می دهم ، به یاد لحظه هایی می افتم كه در كنار تو،همه چیز رنگی بود و پر از ترانه ...

و پرواز از نگاه گره خورده ی ما آغاز می شد و به دریا می رسید ...

در آب می رقصیدو با موج به خدا سلام می كرد ...

در هم فرو می رفتیم من ، تو، دریا،موج و خدا ....

همیشه نگرانم ...


همیشه منتظرم....

و همیشه می گردم ....


نگران از دیدن دوباره ی چشمان پر مهر تو زمانی كه رو به روی نگاه خسته ام غرق سكوت و خاطره می شوند ....

منتظرم ، به امید لحظه ای كه دیگر نباشی.... چه در خیالم ،چه در نگاهم ....


و همیشه می گردم به دنبال جاییكه

پنهان كنم اشكهای بی گناهم را ....